یونا

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۲ ب.ظ

آخرهای مهر

اینجا رادوست دارم.به یک دلیل مبرهن! وقتی به صفحه ام نگاه می کنم لذت می برم.حاشیه ی سبزش قشنگ است.سبز هر رنگی.زنگاری یا چمنی.چه می دانم.مثل همه ی چه می دانم های بسیارم.که بسیارتر هم می شود.یادم می آید یکی همیشه می خندید به من.به ندانستن هایم.و دانایی خود را دوست داشت.و نادانی من برایش خنده دار بود و گاهی نصیحتی و سرزنشی.که یادم نمی رود.

نمی دانم های من! نمی دانم چرا وقتی این همه دلم راه رفتن می خواهد از پارک ها و خیابان ها بدحال می شوم.نمیدانم چرا داد می زنم.چرا سکوت می کنم.نمی دانم معنای بسیاری از جمله ها را.معنای فکرهای عمیق را.معنای این همه آدم را.

این صفحه را دوست دارم که بنویسم.که روزهای بعد کسی بیاید و بخواند.کسی که تو هستی.و می دانم که پنجره ی رو به آسمان خیس آشپزخانه ات را دوست دارم  و سرمای کف اتاق هارا که کفش های گرم تو را پوشیدم و صبحانه را.و باران را وقتی می رفتم.و شعر را.شعر را و تو را.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۲۷
یونا یونا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی