چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۱۰ ق.ظ
می دانی
از خودم اول.که پا نمی شوم بروم به این عده ی معلوم بگویم خفه.که در خانه با این همه بغض نشسته ام و خشمم را تنها می توانم به بچه هایم بگویم . بدهم.از این خیابان که همهی زندگی را ذره ذره جویده و تف کرده.از آدمیانی که به هرسو می دوند به حرف های گفته و ناگفته ی آدمیانی دیگر.که میراث داریم و میراث خوار.امروز تعبیر جالبی دیدم از سیدعلی صالحی :توالت بزرگ شهر.گفته همه ، هر صبح شتابان برمی خیزیم که به دستشویی بزرگ شهر برویم.حالم بیشتر از همه از خودم بد است.ازگریه هایی که می خندم.از سکوت هایی که نمی نویسم.از واژه هایی که می گویم.از خیابانی که می روم.از خیابانی که نمی روم.
تنها خوبی دنیا این است که تو می آیی .
۹۶/۱۲/۰۲