چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ب.ظ
اکنون
ناگهان است.قرار نبوده است مثل صدای دوستی از فاصله ی شهرها که از رنج هایش می گوید و می خندد.ناگهان است.مثل هم او که تنها مانده است.یادم می آید شیدایی هامان.یادش می آید و می خندد.ناگهان است.مثل این سردرد.نشسته ام که برود این سردرد.
۹۶/۱۲/۰۹