دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۳۹ ق.ظ
هشتم
کسی نمی خواهم امروز.فقط یک عالم حوصله می خواهم .یک عالم تحمل.در فضایی که می دانم متشنج است از وجود من، از ناخدمتی های من! از تن ندادن های من یک عالم حوصله می خواهم.یک عالم سکوت.یک عالم حرف نزدن.یک عالم هیچ بودن.زیاد پیش روی هم هستیم.درفاصله های اندک اندک.در وسط ذهن و زبان یکدیگر.
حوصله می خواهم.که هیچ نشنوم و هیچ نگویم. که خودم را مشغول نشان دهم با وجود همه ی هیاهوی درون.سمتی بروم.بخوابم.کتابی دست بگیرم.ظرفی بشویم.لباسی.چیزی.که غیر از خودم و دیگران باشد.
آدم ها بزرگ می شوند و بزرگتر.باید بدانم که هیچ چیز مال من نیست.این حس مالکیت به همه کس و همه چیز مزخرف است.
این به ناچاری ها.این حرف های بیهوده .این تحمل خود .این پذیرش این چهار دیواری .این جای دیگر نداشتن.این پذیرفتن.صبح از ابتدایش مزخرف است.
۹۶/۰۸/۰۸